منو

سبک زندگی

عشق و ازدواج

سبک زندگی

عشق و ازدواج

عشق ، جاذبه‌اي غيرمرئي و پديده‌اي رازآلود است كه مهم‌ترين نقش را در تحرك، قوام و دوام عالم ايفا مي‌نمايد. اهميت و نقش تعيين كننده‌ي عشق در هستي، حكماي الهي را بر آن داشته است تا با ژرف‌نگري در مقوله‌ي عشق و تفكيك اقسام و تعيين مراتب آن و ... ، بحثي اساسي را به اين مهم اختصاص دهند. نوشتار حاضر به منظور تبيين اجمالي مقوله‌ي عشق، پس از ورود به مباحث معناشناختي عشق، ذكر اقسام و مراتب آن، به مباحثي از قبيل رابطه‌ي عشق مجازي با عشق حقيقي، اختيار و تكليف در محدوده‌ي عشق مجازي، تكليف عاشق در فراق و وصال، علت و علاج عاشق و ... مي‌پردازد و سرانجام با رويكردي اجمالي به بحث «عشق و ازدواج»، نقش عشق را به عنوان «زمينه» و نيز «پيامد» ازدواج بيان مي‌دارد و به مهم‌ترين تدابير شريعت در جهت تحكيم عشق پس از ازدواج اشاره مي‌نمايد.

ازدواج و خانواده يكي از مهم‌ترين پديده‌هاي فردي و اجتماعي و از اصلي‌‌ترين خاستگاه‌هاي سعادت افراد و جوامع بشري است. مهم‌ترين ركن در ساختارهاي موجود در خانواده، عشق و محبت است و نوع كاركرد، پويايي، توسعه و تحكيم همه جانبه آن، مبتني بر وجود اين عامل توانمند و تأثيرگذار مي‌باشد. عشق و محبت، هم در تشكيل اصل بنيان خانواده و هم در دوام، قوام، كم و كيف و معنابخشي به آن، اصلي‌‌ترين نقش را بر عهده دارد. چهار علت اصلي ايجادي، يعني علت فاعلي، غايي، صوري و مادي در بنياد خانواده، عشق و محبت است و اگر تأثير و نقش عشق و محبت در قالب يكي از علل اربعه، كاهش يافته يا معدوم شود، حدوث و بقا و كاركرد ازدواج و خانواده به همان ميزان آسيب مي‌پذيرد.

در اين مقاله سعي شده است كه گام‌هايي براي رفع برخي ابهام‌هايي كه در حوزه‌ي دوسويگي و ارتباط عشق و ازدواج وجود دارد، برداشته شود. براي تحقيق اين منظور، ضمن بيان معنا، منشأ، اقسام و مراتب عشق و تفاوت آن با محبت، به تبيين اجمالي عوامل ايجاد محبت پرداخته شده است و آن‌گاه پس از بيان اصلي‌‌ترين عوامل ايجاد محبت، يعني كفوّيت و رعايت حقوق متقابل در نهاد خانواده و قرار دادن هر يك از مرد و زن در نقش‌هاي اصلي خود، بر اين مطلب تأكيد گرديده است كه ازدواج‌هايي كه در پي عشق‌هاي گذرا حاصل مي‌شوند، نمي‌توانند از عشق به عنوان يك عامل تداوم‌بخش استفاده كنند؛ بلكه براي پايداري عشق در ازدواج بايد از ساير عواملي كه سبب اقامه و طراوت عشق و محبت مي‌شوند، نيز استفاده كرد. البته انگاره‌ها و اسطوره‌هاي حاكم بر سازوكار انديشه در هر عصر، تصاوير متبايني را درباره حقيقت عشق و ازدواج ارايه مي‌دهد؛ در اين ميان آن‌چه مهم و تعيين كننده است، توجه به نظريات ديني و مناسبات آن است.

عشق در ساحت معناشناختي

حكماي الهيه، عشـق مطلق را در همـه جهان هسـتي جـاري و سـاري مي‌دانند (ملاصدرا، بي‌تا:ج7، ص156). عشق در ديدگاه عرفاني و حكمي، عامل پيدايش آفرينش است. عشق حق به جمال خويش، عامل پيدايش جهان است و فيوضات عشق مطلق، همانند افاضات وجود مطلق در تمامي ذرات كائنات ساري و جاري است. هر علتي نسبت به معلول حقيقي خود عشق دارد و هر موجودي نيز عاشق ذات و كمالات خويشتن است و معشوق حقيقي، همان سر سلسله‌ي حلقه‌هاي علّي و معلولي جهان، يعني ذات مقدس حق است (همان: ص158) و ساير مراتب عشق نيز در طبقات هستي جريان دارد؛ يعني الفاظ، مرقات‌ها و نردبان‌هايي هستند براي رسيدن به روح معناي كلمات؛ با اين چشم‌انداز وسيع نيز، عشق از معناي عرفي خود فراتر مي‌رود و در هر عالمي، معنايي متناسب با ساختار مقتضيات آن عالم به خود مي‌گيرد. بنابراين، با اين نگاه وسيع، مي‌توان جذبه‌ها و كشش‌هايي را كه در بين ذرات كائنات وجود دارد، از جمله پرتوهاي عشق دانست. پس عشق ساري در كائنات، هم سبب قوام عالم بي‌نهايت بزرگ كهكشان‌ها و هم سبب تقوم و پايداري جهان بي‌نهايت كوچك اتم‌هاست و مظاهر خلقت و بدايع طبيعت همه در تسخير عشق‌اند و كشش و پيوند اجزا و اضداد نيز از جلوات عشق است.

تا قرن پنجم هجري، صوفيه بيشتر واژه محبت را استعمال مي‌كردند؛ ولي پس از آن استعمال كلمه «عشق» در آثار منثور و منظوم اُدبا و عرفا و حتي زبان‌هاي ساير رشته‌هاي علمي، متداول‌تر گرديد. در معارف اسلامي نيز، لغت «عشق» مورد استعمالي دارد؛ ولكن دقت در اين موارد نشان مي‌دهد كه اين كلمه و مشتقات آن نسبت به كلمه محبت و اشتقاقات آن در قرآن و در روايات استعمال بسيار كمتري دارد.

مراتب عشق

«عشق» مقوله‌اي مشكك و داراي مراتب است. ابن سينا در رساله‌ي عشقيه‌ي خود در اين‌باره مطالب مبسوطي را بيان كرده است. ادبا و اهل ذوق نيز مراتبي را در مقوله‌ي عشق مطرح نموده‌‌اند؛ ترتيب مراتب عشق از نظر ادبا و اهل ذوق بدين صورت است:

«نام نخستين مرتبه «هوي» است و پس از آن «علاقه» است كه عبارت از محبتي مي‌باشد كه ملازم و غيرمنفك از قلب عاشق است و مرتبه‌ي سوم را «كلف» ناميده‌اند و مقصود از آن شدت محبت است و مرتبه‌ي چهارم «عشق» است و آن زايد بر مقدار حبّ است و پنجم «شعف» است كه آن عبارت از احراق قلب به واسطه‌ي ازدياد محبت مي‌باشد و مرتبه‌ي ششم «شغف» است؛ يعني محبت چنان ازدياد پيدا مي‌كند كه به غلاف قلب مي‌رسد و هفتم «جوي» است كه عبارت از محبت باطني عميق به محبوب است و هشتم «تيم» است كه محبت عاشق در اين مرتبه به جايي مي‌رسد كه از معشوق ظاهري دوري گزيده و طالب ديدار معشوق حقيقي مي‌شود و مرتبه نهم را «تبل» مي‌نامند و آن وقتي است كه عاشق از شدت عشق، مريض و بيمار مي‌شود و ناتوان مي‌گردد و مرتبه دهم را «تدليه» مي‌گويند؛ در اين مرحله عقل عاشق زايل مي‌گردد؛ مرتبه يازدهم را «هَيوم» مي‌نامند و اين آخرين مرتبه‌ي عشق است و عاشق در اين حالت در معشوق فاني مي‌شود و غير از او كسي را نمي‌بيند» (ابن سينا، 1360: ص110).

اقسام عشق

عشق علاوه بر مراتب، داراي اقسامي نيز مي‌باشد. عشق را مي‌توان از يك چشم‌انداز به سه نوع تقسيم‌بندي نمود كه هر يك از اين انواع داراي حکم ارزشي خاصي است:

  • 1- عشق مجازي نامعقول : منشاء اين عشق شهوت است و مستند به خودخواهي‌هاي متنوع مي‌باشد و معمولاً سبب انحراف و ناهنجاري‌هاي روحي و اجتماعي است.
  • 2- عشق مجازي معقول : منشاء آن محبت شديد و گرايش حياتي به کمال و جمال و خيرات عاليه است.
  • 3- عشق حقيقي : منشاء آن عشق به کمال و جمال مطلق است و متعلق آن خداوند مي‌باشد و عالي‌‌ترين درجه‌ي کمال براي انسان، حصول همين نوع از عشق است (بهشتي، 1373: ص47).
  • بعضي از متفکرين، عشق را از منظر ديگري تقسيم کرده و حتي عشق انسان به انسان را در بعضي از اقسامش مثبت دانسته و خارج از مقوله‌ي شهوت معرفي نموده‌اند و آن را امري شريف و قابل احترام تلقي مي‌نمايند.

 «در مقابل اين افراد نيز، بعضي از افراد، عشق را چه از لحاظ مبدأ و چه از لحاظ کيفيت و چه از لحاظ هدف، جز حدّت و شدت غريزه‌ي جنسي نمي‌دانند. از نظر دسته اول، عشق تقسيماتي دارد كه يکي از اقسام آن عشق انسان به انسان است» (مطهري، 1368: ص73).

بنابراين، عشق هم به لحاظ منشاء و هم به لحاظ متعلق و هم به لحاظ سطح و ژرفا و کم و کيف و هم به لحاظ حالات، داراي تقسيمات مختلفي است. اگر نوع حالات عاشقانه را ملاک تقسيم‌بندي عشق قرار دهيم، روشن مي‌شود كه بعضي از عشق‌ها همانند عشق پروانه خاموشند و بعضي ديگر همسان عشق هزاردستان آتشفشاني، پرغوغا و پر از داستانند؛ بعضي از عشق‌ها در پي رنگ و هوس گذرا و موقتند و برخي ديگر که ريشه در حقيقت‌هاي ثابت‌تر و متعالي‌تر دارند، ثابت‌تر و پايدارتر مي‌باشند.

اگر ملاک تقسيم‌بندي عشق را اين پرسش قرار دهيم که آيا عشق به امر مادي و ظاهري تعلق گرفته يا به يک امر باطني و مجرد، مي‌توان اقسام ديگري نيز براي عشق بيان کرد؛ ولي اصلي‌‌ترين و مشهور‌ترين تقسيمي که براي عشق ارائه مي‌شود، به لحاظ حقيقي بودن يا مجازي بودن متعلق است؛ بنابراين عشق مجازي و عشق حقيقي از معروف‌‌ترين اقسام عشق است.

صدرالمتألهين شيرازي در باب اقسام عشق، ضمن تقسيم عشق به حقيقي و مجازي مي‌فرمايد: «عشق انساني بر سه قسم است: عشق اکبر، اوسط و اصغر. عشق اکبر اشتياق به لقاءالله و ميل به معرفت ذات، صفات و افعال اوست.» (ملاصدرا، بي‌تا: صص 189- 188) از نظر وي اين نوع عشق و اشتياق، در غير عارف پيدا نمي‌شود.

مطالب جالب

مطالب دیدنی

منتخب سردبیر